خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست
از لبت شیـــــر روان بود که من میگفـــتم
این شکر گرد نمکدان تو بی چیزی نیست
جان درازی تو بادا که یقین میدانـــم
در کمان ناوک مژگان تو بی چیزی نیست
مبتلایی به غم محنت و اندوه و فراق
ایدل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست
دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت
ای گل این چاک گریبان توبی چیزی نیست
درد عشق ار چه دل از خلق نهان میدارد
حافظ این دیده گریان تو بی چیزی نیست
.............
بی خبر؟؟؟؟؟